۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

تاليفات و آثار علمي شيخ بهايي

تاليفات و آثار علمي شيخ بهايي
شيخ بهايي(ره) يكى از پر بركت‏ترين علماى جهان اسلام از نظر تاليف و تنوع در آن بوده‏ است. برخى تعداد تاليفات او را با توجه به رساله‏ها و تحشيه‏ها(حاشيه نويسي‌ها) و تعليقه‏ها، به عدد 200جلد رسانده‏اند، ولى تازه‏ترين تحقيق در اين مورد، تلاش و كوشش دانشمند محترم، جناب آقاى دكتر محمدباقر حجتى، از اساتيد محترم دانشگاه تهران است كه به‏ كنفرانس دمشق (در مورد شيخ بهايى) ارائه داده‏اند و نشريه‏ «الثقافة الاسلامية‏» در شماره پنجم آن را نشر داده است. ايشان بر حسب تتبع و تفحص كاملى كه داشته است، تعداد آنها را 123 جلد اعلام مى‏كند و بر حسب دسته‏بندى كه دارد، مى‏نويسد:

الف- كتاب‌هاي فقهي (29 جلد):
اثنى عشريات خمس:
1- نماز ، 2- زكوة، 3- روزه،‌ 4- حج ، 5- پاسخ سؤال شاه عباس، 6- پاسخ سؤالات شيخ صالح جابرى، 7- اجوبه مسائل جزائريه، 8- احكام سجود و تلاوت، 9- جامع عباسى ، 10- جواب مسائل شيخ جار
11- حاشيه بر ارشاد الاذهان علامه حلى، 12- حاشيه بر قواعد علامه، 13- حاشيه بر قواعد شهيد اول
14- حاشيه بر احكام الشريعه علامه حلى، 15- الحبل المتين ، 16- الحريرية ، 17- الذبيحيه ، 18- شرح فرائض نصيريه خواجه نصير الدين طوسى ، 19- فرائض بهائيه(بخش ارث)، 20- قصر نماز در چهار مكان
21- مسح بر قدمين، 22- مشرق الشمسين و اكسير السعادتين، 23- رسالة في مباحث الكر ، 24-رسالة في القصر و التخيير في السفر ، 25- شرح رسالة في الصوم ، 26- شرح من لا يحضره الفقيه
27- رسالة في فقه الصلوة، 28- رسالة في معرفة القبلة ، 29- رسالة في فقه السجود.

ب- كتاب‌هاي در موضوع علوم قرآنى(9 جلد):
30- حاشيه انوار التنزيل قاضى بيضاوى، 31- حل الحروف القرآنية، 32- حاشيه كشاف زمخشرى ، 33-اساله خواجه ، 34- تفسير عين الحيوة ، 35- العروة الوثقى ، 36- تفسير آيه شريفه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى الكعبين كه در اربعين به تفصيل آمده است. 37- تاويل الآيات ، 38- اكسير السعادتين (آيات الاحكام) .

ج- كتاب‌هاي در زمينه حديث (2 جلد):
39- حاشيه كتاب ‏«من لا يحضره الفقيه‏»،‌ 40- اربعين(كه ترجمه آن توسط نگارنده انجام پذيرفته است.)

د- كتاب‌هاي ادعيه و مناجات(6 جلد):
41- حاشيه بر صحيفه سجاديه ، 42- الحديقة الهلاليه ، ‏43- الحديقة الاخلاقية ، 44- شرح دعاى صباح
45- مصباح العابدين ، 46- مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة .

ه- كتاب‌هاي اصول اعتقادات(5 جلد):
47- اثبات وجود القائم، 48- اجوبة سيد زين الدين، ‌49- الاعتقادية ، 50- مقارنه بين اماميه و زيديه، 51- وجوب شكر المنعم .

و- كتاب در زمينه اصول فقه(5 جلد)
52- زبدة الاصول، 53- شرح عضدى، 54- حاشيه زبدة الاصول، 55- شرح حاشيه خطائى ، 56- الوجيزه .

ز- كتاب‌هاي رجال و اجازات(8 جلد):
57- اجازه او به ميرداماد، 58- اجازه او به مجد الدين، 59- حاشيه خلاصة الاقوال علامه حلى، 60-حاشيه رجال نجاشى، 61- حاشيه معالم العلماء ابن شهر آشوب مازندرانى، 62- طبقات الرجال، 63-الفوائد الرجاليه، 64- الاجازات .

ح- ادبيات و علوم عربى(28 جلد):
65- اسرار البلاغه، 66- تخميس غزل خيالى بخارايى، 67- تهذيب البيان، 68- تعزيت نامه، 69- حاشيه بر مطول تفتازانى ، 70- ديوان اشعار فارسى و عربى ، 71- رياض الارواح ، 72- شير و شكر، 73- طوطى نامه(شامل 2500 بيت) ، 74- فوائد صمديه، ‌75- قصيده در مدح پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)
76- كافية، 77- كشكول(5 جلد) ، 78- لغز الفوائد الصمدية، 79- لغز القانون، 80- لغز كافيه ، 81- لغز كشاف ، 82- محاسن شعر سيف الدوله ، 83- المخلاة ، 84- مكتوب او به سيد ميرزا ابراهيم همدانى،
85- سوانح سفر الحجاز، معروف به مثنوى نان و حلوا ، 86- نان و پنير، 87- وسيلة الفوز و الامان في مدح صاحب الزمان(عج)، 88- پند اهل دانش به زبان گربه و موش .

ط- وقايع الايام(1 جلد):
89- توضيح المقاصد في ما اتفق في ايام السنة .

ى- رياضيات(20 جلد):
90- اسطرلاب، 91- انوار الكواكب ، 92- بحر الحساب ، 93- التحفه(اوزان شرعى) ، 94- تحفه حاتمى ، 95- تحقيق جهت قبله، 96- تشريح الافلاك، 97- حاشيه تشريح الافلاك ، 98- حاشيه شرح التذكره خواجه نصير الدين طوسى در هيات،‌ 99- حاشيه شرح قاضى زاده روحى ، 100- الحساب ، 101- حل اشكال عطارد و قمر، 102- خلاصة الحساب و الهندسه ، 103- شرح صحيفه ، 104- صحيفه در اسطرلاب،‌ 105- استعلام، 106- تقويم شمس با اسطرلاب ، 107- القبله، ماهيت و علامات آن ، 108-معرفة التقويم،‌ ‏109- جبر و مقابله .

ك- حكمت و فلسفه(3 جلد):
110- انكار جوهر الفرد، 111- الوجود الذهنى، 112- وحدت وجود .

ل- علوم غريبه(4 جلد):
113- احكام النظر الى كتف الشاة، 114- رساله جفر ، 115- جفر ،‌ 116- فالنامه ،
و چند جلد كتاب ديگر كه موضوعات آنها مشخص نشده است، مانند: شرح ‏حق المبين، الصراط المستقيم، القدسيه و ...

منبع:
فقهاى نامدار شيعه، عقيقى بخشايشى .

طنز و شوخ طبعی در کشکول شیخ بهایی

طنز و شوخ طبعی در کشکول شیخ بهایی


در شماره سی و هفتم از مجموعه کتاب های مترو ، از کشکول شیخ بهایی، طنز و شوخ طبعی‌های موجود در كشكول شیخ بهایی توسط مهدی تمیزی استخراج شده كه چند حکایت از این مجموعه را در اینجا ذكر می‌نماییم:

- مردی زمینش را به مبلغی فروخت و در برابر آن اسبی خرید . حکیمی به او رسید و گفت: "دانستی که چه معامله‌ایی کردی؟ چیزی را که به آن سرگین می‌دادی و در برابرش جو می‌گرفتی، با چیزی عوض کردی که باید به آن جو بدهی و در برابرش سرگین بگیری! "

- یکی از یکی دیگر درخواست کرد، تا مبلغی را با مهلت یک ماهه به او قرض دهد . آن یکی گفت: "اکنون مبلغی را که می‌خواهی ندارم . اما می‌توانم به جای یک ماه به تو یک سال مهلت بدهم! "

- پارسایی مقداری گندم برای پیرمرد آسیابانی برد و به او گفت: "هر چه سریع‌تر گندم‌های مرا آرد کن، اگر نه نفرین می‌کنم تا الاغ تو به صورت سنگی درآید." آسیابان پیر ، نگاهی به او کرد و گفت: "اگر راست می‌گویی، الاغ را رها کن و دعا کن تا گندم‌هایت به صورت آرد درآید!"

- مردی به صاحبخانه‌ی خود گفت: "زحمت بکشید و ستون این سقف را تعمیر کنید که به شدت صدای شکستگی می‌کند." صاحبخانه گفت: "نگران نباش، ستون در حال ذکر گفتن است!" مرد گفت: "البته که نگران نیستم ، فقط می‌ترسم نازک دلی در او ایجاد شود و سجده کند! "

منبع:
مجموعه کتاب‌های مترو ، ش 37 ، مهدی تمیزی .سايت تبيان

نابغه دهر، شیخ بهایی






نابغه دهر، شیخ بهایی
شیخ بهاء الدین محمد عاملى‏«شیخ بهائى‏» (متولد953-متوفى 1030 یا 1031 ه.ق)
«شیخ بهاء‌الدین محمد عاملى، معروف به ‏«شیخ بهایى‏»، اهل جبل عامل‏ است. در كودكى همراه پدرش شیخ حسین بن عبد الصمد كه از شاگردان شهیدثانى بوده به ایران آمد. شیخ بهایى از این رو كه به كشورهاى مختلف مسافرت ‏كرده و محضر اساتید متعدد در رشته‏هاى مختلف را درك كرده، و به علاوه داراى ‏استعداد و ذوقى سرشار بوده است، مردى جامع بوده و تالیفات متنوعى دارد. هم ‏ادیب بوده و هم شاعر و هم فیلسوف و هم ریاضیدان و هم فقیه و هم مفسر. ازطب نیز بى‏بهره نبوده است. اولین كسى است كه یك دوره فقه غیر استدلالى به ‏صورت رساله عملیه به زبان فارسى نوشت. آن كتاب همان است كه به نام ‏«جامع ‏عباسى‏» معروف است. شیخ بهایى چون فقه رشته اختصاصى و تخصصى‏اش ‏نبوده، از فقهاء طراز اول به شمار نمى‏رود، ولى شاگردان زیادى تربیت كرده ‏است. ملا صدراى شیرازى و ملا محمدتقى مجلسى اول (پدر مجلسى دوم، صاحب كتاب بحارالانوار) فاضل جواد صاحب آیات الاحكام از شاگردان ‏اویند.
منصب شیخ الاسلامى ایران پس از محقق كركى ‏به شیخ على منشار پدر زن شیخ بهایى رسید و پس از او به شیخ بهایى رسید.
همسر شیخ بهایى كه دختر شیخ على منشار بوده است، زن فاضله و فقیهه بوده ‏است. شیخ بهایى در سال‏953 به دنیا آمده و در سال 1030 یا 1031 درگذشته ‏است. شیخ بهایى ضمنا مردى جهانگرد بوده، و به مصر، شام، حجاز، عراق، فلسطین، آذربایجان، و هرات مسافرت كرده است. (1)
در آسمان علم و فقاهت، گاهى ستارگانى طلوع كرده‏اند كه غیر از فروغ شعر و نویسندگى، داراى پرتو نبوغ و مواهب فطرى دیگرى هم بوده‏اند. یكى از همین نوابغ، بدون شك شیخ بهاء الدین عاملى، معروف به ‏«شیخ بهایى‏» است. شیخ بهایى نه تنها در فقه و حكمت و ریاضیات و لغت و حدیث دست داشته است، بلكه او واجد كمالات و حایز علوم معقول و منقول بوده است. هنوز داستان‌هاى حیرت‏آورى كه از شگفتی‌هاى ‏علمى اوست، در افواه مردم جریان دارد و حقا مى‏توان گفت ‏شیخ بهایى نه تنها عالم ‏كم نظیرى است، بلكه در نوع خود شخصى بى‏مانند است. اطلاعات وسیعى كه شیخ‏ بهایى در رشته‏هاى مختلف داشته، به شهرت وى كمك بسیارى كرده است و تنها طبقه ‏خواص و اهل مطالعه نیستند كه او را مى‏شناسند، بلكه توده مردم هم با اسم او آشنایى ‏كامل دارند.
ولادت
بهاء الدین محمد بن عز الدین حسین بن عبد الصمد بن شمس الدین محمد بن ‏على بن حسین بن محمد بن صالح حارثى همدانى عاملى جبعى، معروف به ‏«شیخ بهایى‏»، حكیم و فقیه و عارف و منجم و ریاضیدان و شاعر و ادیب و مورخ بزرگ، درسال‏ 953 ه.ق در بعلبك از توابع جبل عامل در یك خاندان علم و دانش كه تبار و نسب خود را به ‏«حارث همدانى‏» یكى از یاران مخلص على(علیه السلام) مى‏رسانند، پا به‏ عرصه حیات نهاد. پدر عالیقدر او، عالم بزرگوار، شیخ حسین فرزند عبدالصمد حارثى (متوفى 984 ه.ق)، یكى از شاگردان مبرز فقیه نامدار شیعه، مرحوم شهیدثانى (مستشهد 966 ه.ق) است. او كه خود صاحب نظر بوده و كتبى در فقه و اصول و علوم ‏متداول عصر خود داشته است، پس از شهادت شهید ثانى، در ایام جوانى، در اثر سختگیری‌ها و كارشكنی‌هایى كه در امور شیعه در جبل عامل پیش آمده بود، به ایران ‏منتقل گردید. كودك نو پا نیز همراه پدر بود. در عهد حكومت صفویه كه حركت ‏سیاسى‏ با تز «دفاع از اهل بیت(علیهم السلام) و دوستى و مودت آل عصمت(علیهم السلام) » شروع شده بود، به ‏حكومت صفوى پیوست و با خاندان بزرگ منشار كه عنوان ‏«شیخ الاسلامى‏» حكومت ‏را داشت، وصلت نمود.
شیخ بهایى در اثر ذكاوت و استعداد فطرى كه داشت، با بهره‏گیرى از پدر و محیط علمى و فضیلتى اصفهان توانست در علوم و دانش‌هاى متداول عصر تبحرى به ‏دست آورد، تا آنجا كه برخى در توصیف او گفته‏اند: «علامه جهان بشر و مجدد دین در قرن حادى عشر» كه ریاست مذهب و ملت ‏به او منتهى گردید، در علوم و فنون اسلامى ‏فنى وجود نداشته باشد كه او را در آن بهره‏اى نباشد.
منزلت علمى و قلمى شیخ
فقیه ربانى و عارف صمدانى، شیخ بهاء الدین محمد عاملى، یكى از بزرگان و مفاخر و نوابغ اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجرى مى‏باشد كه در جامعیت و تنوع علوم و دانش، كمتر نظیرى مى‏توان بر او پیدا نمود. او یكى از جامع‏ترین افراد روزگار خویش در وسعت معلومات و تنوع اطلاعات بوده است، از این نظر برجستگى‏ مشخصى در میان فقهاء و دانشمندان كسب كرده است، و اگر او را نادره‏اى از نوادر و نابغه‏اى از نوابغ نامیده باشیم، راه مبالغه نپیموده‏ایم. و خود با تواضع و فروتنى خاصى، به این حقیقت اعتراف دارد، آنجا كه مى‏گوید: «من در مباحثه و جدل، بر هر ذوفنونى‏ چیره شدم، ولى هرگز نتوانستم با كسى كه در یك فن استاد بود، حریف شوم.» (با این ‏جمله به حقیقتى اشاره دارد كه استعداد طبیعى و ذاتى انسان، توان و قابلیت فراگیرى یك سنخ مطلب خاصى را دارد، هر انسانى نمى‏تواند در تمام فنون موفقیت و پیشرفت داشته باشد، بسیار بجاست ‏كه مربیان و پیش كسوتان ذوق فرد را دریابند و او را به مسیر مورد علاقه‏اش هدایت ‏كنند.)
شیخ بهایى در زمینه‏هاى مختلف اطلاعات و آگاهى دارد و همین آگاهى و وسعت معلومات، نوعى جاذبیت ‏به آثار او بخشیده است كه از میان انبوه آثار گذشتگان، كتاب‌ها و تالیفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است.
شیخ بهایى در زمینه‏هاى مختلف اطلاعات و آگاهى دارد و همین آگاهى و وسعت معلومات، نوعى جاذبیت ‏به آثار او بخشیده است كه از میان انبوه آثار گذشتگان، كتاب‌ها و تالیفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است. فی المثل در كتاب ‏«اربعین‏» كه یك كتاب حدیثى و فقهى است، از مسائل ریاضى و هیات نیز استفاده كرده است، و مسائل آنها را به صورت روشن و ملموس در اختیار خواننده قرار داده است.

عصر زندگى شیخ بهایی
او در نیمه اول قرن یازدهم هجرى، و در ربع اول قرن هفدهم میلادى زندگى ‏مى‏كرد، قرنى كه براى مورخین داراى اهمیت و اعتبار ویژه‏اى است. قرن هفدهم‏ میلادى، قرن پیشرفت و رنسانس علمى در اروپا نام گرفته است، از طرفى در این زمان ‏زمامداران نامدارى حاكمیت داشته‏اند، مانند «سلیمان قانونى‏» در عثمانى كه قلمرو حكومت عثمانى را تا قلب اتریش گسترانده بود، یا شاه عباس صفوى اول در ایران، یا سلطان مغول محمد شاه اكبر در هندوستان، و در اروپا نیز ملكه الیزابت اول در انگلستان، و لوئى چهاردهم در فرانسه حكومت داشتند. همه این زمامداران، بر خلاف اسلاف و اقران خود، عموما معروف به علم دوستى و دانش طلبى بوده‏اند و در روزگار این حكومت‌ها، دانشمندان و هنرمندان نامى در سراسر جهان پا به عرصه حیات نهادند، فی المثل در انگلستان ‏«فرانسیس بیكن‏» صاحب مكتب تجربى (1561-1626 م ‏968-1035(ه.ق) كه از میراث غنى فرهنگ اسلامى بهره‏ها برده است. «شكسپیر» شاعر نامدار(1564-1616 م 971-1021 ه.ق)، و در فرانسه‏ «رنه دكارت‏» (1592- 1655 م 1000- 1065 ه.ق)، شاعر و نمایشنامه نویس، «كورلى‏» (1604-1686 م‏1013-1099 ه.ق) و «مولر» (وفات 1622 م 1031) (همان سال وفات شیخ‏بهایى)، و در آلمان، فلكى‏دان معروف، «كپلر»، و در ایتالیا «گالیله‏» (1564-1642 م‏971-1052 ه.ق) رشد و نما یافته‏اند.
به موازات همین آگاهی‌هاى عمومى و جهانى، در دنیاى اسلامى نیز نویسندگان و فلاسفه نامدارى مانند ملاصدرا(متوفى 1050 ه.ق) میرداماد(متوفى 1041 ه.ق) و شیخ بهایى (م 1030 یا 1031) پا به عرصه حیات علمى نهاده‏اند، كه در مورد شخصیت ‏اخیر گفته‏اند او قبل از «نیوتن‏» دانشمند انگلیسى، به قوه جاذبه زمین توجه داشته و در مورد سقوط آزاد اجسام بر حسب جاذبه خورشید، ثوابت، سیارات و اقمار بحث و گفتگو نموده است.

اساتید شیخ
شیخ بزرگوار ما به كشورهاى مختلفى مسافرت كرده و محضر اساتید متعددى را در رشته‏هاى گوناگون درك كرده است و چون داراى ذوق سرشار و استعداد وافى و جامع بوده، موفق به آفرینش تالیفات متنوع و گوناگونى شده است. او هم ادیب بوده و هم شاعر، فیلسوف و هم ریاضیدان و منجم و مهندس، و هم فقیه اصولى و هم مفسر، و از طب و پزشكى بى‏بهره نبوده است.
چنانكه گذشت، او از محضر بزرگان و دانشمندان متعددى كسب علم نموده ‏است. بنا به قول صاحب ‏«تاریخ عالم آراى عباسى‏»، تفسیر و حدیث و ادبیات عرب را از پدر، حكمت و كلام و بعضى علوم معقول را از ملا عبدالله مدرس یزدى، صاحب‏ حاشیه ملا عبدالله، و ریاضیات را از ملا على مذهب و ملا افضل قاضى مدرس و ملامحمد باقر بن زین العابدین یزدى، صاحب كتاب مطالع الانوار، و طب را از حكیم عمادالدین محمود، و به قول صاحب روضات الجنات، صحیح بخارى را نزد محمد بن‏ عبداللطیف مقدسى آموخته است.
شاگردان شیخ بهایی
براى پى بردن به مقام علمى و میزان دانش شیخ، كافى است‏ بدانیم كه متجاوز از چهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن یازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره ‏برده‏اند و بعضى از آنان، اشخاص زیر هستند:
1- صدرالدین محمد ابراهیم شیرازى، معروف به ملاصدرا، فیلسوف معروف.
2- ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود، معروف به فیض كاشانى، صاحب ‏تفسیر صافى.
3- ملا عزالدین فراهانى مشهور به علینقى كمره‏اى، شاعر معروف قرن یازدهم .
4- ملا محمدباقر بن محمد مؤمن خراسانى، معروف به محقق شیخ الاسلام.
5- شیخ جواد بغدادى، مشهور به فاضل جواد، صاحب شرح خلاصة الحساب و زبدة فی الاصول.
6- ملا محمدتقى بن مقصود على مجلسى، صاحب روضة المتقین(م 1070) .
7- سید عزالدین حسینى كركى عاملى، مشهور به مجتهد مفتى اصفهانى.
سخنى در تاریخ وفات شیخ
در مورد تاریخ وفات شیخ بهایى اقوال گوناگونی وجود دارد، صاحب‏ «تاریخ ‏عالم آراى عباسى‏» كه از مآخذ مورد اعتماد است، مى‏گوید كه در شب چهارم شوال سال‏1030 ه.ق بیمار شد و هفت روز رنجور بود، تا این كه در شب 11 شوال درگذشت، و چون وى رحلت كرد، شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازه او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازه‏اى بود كه در میدان نقش جهان جا نبود كه جنازه او را حركت‏ دهند. در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گزاردند و در بقعه‏اى منسوب به امام زین العابدین(علیه السلام) كه مدفن دو امامزاده است، گذاشتند و از آنجا به مشهد بردند و به وصیت‏ خود او در پائین پا، در جایى كه هنگام توقف در مشهد در آنجا درس مى‏گفت، به خاكش سپردند.
صاحب روضات الجنات مى‏گوید كه چون شیخ درگذشت، پنجاه هزار نفر بر جنازه وى نماز گزاردند و در تاریخ فوت وى گفته‏اند: «بى ‏سر و پا گشت و شرع و افسر فضل اوفتاد.» مقصود از «بى‏سر و پا گشت‏ شرع‏» این است كه شین و عین از آغاز و آخر شرع مى‏افتد، و «راء» مى‏ماند كه 200 باشد، و «افسر فضل اوفتاد»، یعنى ‏«فاء» از آغاز آن ساقط مى‏شود و «ضاء» كه 800 و «لام‏» كه 30 باشد مى‏ماند و روى هم رفته،1030مى‏شود.
صاحب كتاب تنبیهات مى‏گوید كه سال یك هزار و سى هجرى، مریخ در عقرب ‏راجع شد، و شیخ پس از یك هفته مریضى به رحمت ایزدى پیوست.
اعتماد الدوله میرزا ابو طالب در تاریخ رحلت وى گفته است:
رفت چون شیخ از این دار فناى گشت ایوان جنانش ماواى دوستى جست ز من تاریخش گفتمش ‏«شیخ بهاء الدین واى‏» كه از جمله آخر بدون همزه‏ «بهاء»، عدد 1030 به دست مى‏آید.
صاحب مطلع الشمس مى‏گوید كه در چهارم شوال سال 1030 هجرى شمسى‏ مریض گشت و در سه‏شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شریفش به مشهد نقل شد.
صاحب امل الآمل در مورد تاریخ وفات شیخ گوید كه از مشایخ خود شنیدم كه ‏در سال 1030 هجرى قمرى درگذشت.
ولى صاحب قصص العلماء تاریخ درگذشت وى را سال 1031 هجرى قمرى ‏ذكر كرده است.
صاحب سلافة العصر، تاریخ وفات شیخ را دوازده روز مانده از شوال سال ‏1031 هجرى قمرى نوشته است، و در كتاب دیگر خویش موسوم به حدائق الندیه فی‏ شرح الفوائد الصمدیه در دوازدهم شوال سال 1030 هجرى قمرى ذكر كرده است و ممكن است در چاپ كتاب اول تحریفى شده باشد.
به طور كلى آنچه از این اقوال برمى‏آید، وفات شیخ در دوازدهم شوال سال‏1030 یا 1031 هجرى قمرى اتفاق افتاده است و چون صاحب تاریخ عالم آراى عباسى‏ كه نظرش معتبرتر از دیگران است، و همچنین كتاب تنبیهات كه تالیف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است، سال 1030 را ذكر كرده‏اند، از این رو گفته كسانى كه وفات‏ شیخ را در این سال نوشته‏اند، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.
در این صورت وفات شیخ در دوازدهم ماه شوال سال 1030 ه.ق در شهر اصفهان روى داده است. (2)

پى‏نوشت‌ها:
1- آشنایى با علوم اسلامى، ص 305.
2- در شناخت‏ شخصیت آن بزرگوار، منابع زیر مى‏توانند راهگشا باشند:
آتشكده آذر، ص 170/ اعیان الشیعه، ج 44، ص‏216/ امل الآمل، ج 1، ص 155/ تاریخ عالم آراى‏ عباسى، ج 2، ص‏967/ تذكره نصر آبادى، ص 150/ تنقیح المقال، ج‏3، ص‏107/ جامع الرواة، ج 2، ص 100/ حدیقة الاخراج، ص 81/ خزانة الخیال و خلاصة الاثر، ج‏3، ص 440/ دائرة المعارف بستانى، ج 11، ص‏ 463/ الذریعه، ج 2، ص‏29/ ریاض العارفین، ص 58/ ریحانة الادب، ج‏3، ص 301 تا 320/ سفینة البحار ص‏113/ سلافة العصر، ص‏289/ طرائق الحقائق، ج 1، ص‏137/ الغدیر، ج 11، ص‏ 224/ الفوائد الرضویه، ص 2 تا 5/ الكنى و الالقاب، ج 2، ص 100/ لؤلؤة البحرین، ص‏16/ مجمع‏الفصحاء، ص 8- 2/ المستدرك، ج‏3، ص‏417/ نجوم السماء، ص 28/ نزهة الجلیس، ج 1، ص‏377/ نقد الرجال، ص‏303/ هدیة الاحباب، ص‏109/ مجله الثقافة الاسلامیه چاپ دمشق، شماره مخصوص ‏سال ‏1407/ روضات الجنات، ج‏7، صفحات ‏56- 84/ پیشگفتار ترجمه اربعین، چاپ دفتر نشر نوید اسلام، و دیگر كتب تراجم و رجال.

منبع:
فقهاى نامدار شیعه، عقیقى بخشایشى، ص 211 .
سايت تبيان


۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

« احمد، موعود انجيل... »


« احمد، موعود انجيل... »


يكي از راههاي شناسايي پيامبران اين است كه پيامبري كه نبوت وي با دلايل قطعي ثابت شده است، به نبوت پيامبر آينده تصريح كند و تصريح وي به حدي برسد كه همه گونه ترديد و شك را در هنگام تطبيق و شناسايي از بين ببرد. نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر اين كه با دلايل قطعي و روشن، ثابت گرديده است، در كتاب‌هاي پيامبران پيشين نيز، برنبوت وي تصريح و نام و خصوصيات او در كتب عهدين (تورات و انجيل)، مشخص شده است. از همين روست كه به عنوان نمونه، خداوند در آيه 6 سوره صف با كمال صراحت از حضرت عيسي نقل مي‌كند كه: "من به آمدن پيامبري كه نام او احمد است، بشارت مي‌دهم".(2)
قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي‌دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي‌آيد و نه روح القدس. به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي‌شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است.
روزي كه اين آيه و نظاير آن نازل شد و پيامبرآنها را براي مردم خواند، در جزيرة العرب، گروههايي از يهوديان و مسيحيان زندگي مي‌كردند و اگر چنين بشارتي در اين كتابها وجود نداشت، دانشمندان اين دو آيين، آن را دستاويز قرار داده و سر و صدايي به راه مي‌انداختند؛ ولي به داوري تاريخ صحيح، نه تنها آنان در برابر اين تصريح‌ها لب فروبستند، بلكه حتي گروهي منصف نيز به صفوف مسلمانان پيوستند. بنابر اين به طور مسلم بشارت حضرت مسيح (عليه السلام) در انجيل خود او وجود داشته و اگر فرضاً چنين بشارتي در انجيل‌هاي كنوني نباشد، دليل بر اين نيست كه در انجيل خود آن حضرت نيز نبوده است؛ زيرا به شهادت متون انجيلهاي فعلي، هر يك ازحواريون وغير حواريون، انجيل نوشته و به انديشه خود، گفتار و كردار و فرمان‌هاي حضرت مسيح (عليه السلام) را در آنجا گرد آورده است و تنها به اين هم اكتفا نكرده، بلكه ديده ها، شنيده‌ها و حدسيات خود را نيز با آنها آميخته و به نام انجيل انتشار داده است. بنابراين هيچ كدام از انجيلها، انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) نيست.(3) ولي از آن جا كه خواست الهي بر آن تعلق گرفته كه برهان قرآن و دليل نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) در تمامي دورانها بدرخشد، بشارت آمدن پيامبري پس از حضرت مسيح به نام احمد در انجيل يوحنا با كمال وضوح وارد شده است. اگر چه مفسران انجيل دست و پا مي‌كنند كه آيه‌هاي مربوط به اين بشارت را طور ديگر تفسير نمايند، ولي پس از يك دقت كوتاه، پرده از روي حقيقت برداشته مي‌شود...
در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي‌گفتند. دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند. محققان اسلامي معتقدند كه ريشه يوناني اين كلمه، "پريكليطوس" به معناي محمد و احمد است، ولي مفسران انجيل ريشه آن را "پاركليطوس" به معناي تسلي دهنده دانسته‌اند و به همين خاطر، بيشتر مفسران انجيل آن را به روح القدس تفسير نموده اند. لذا بايد روي قرايني كه درمتون آيات وجود دارد، حقيقت مطلب را به دست آورد.
در انجيل يوحنا، باب 15 و 16 اين گونه آمده است: "چون آن فارقليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستي كه از طرف پدر مي‌آيد درباره من شهادت خواهد داد".(5). "راست مي‌گويم كه شما را مفيد است كه من بروم. اگر من نروم آن فارقليط نزد شما نخواهد آمد. امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.... و ديگر چيزهايي بسيار دارم كه به شما بگويم، لكن حالا نمي‌توانيد متحمل شويد، امّا چون او بيايد او شما را به تمامي راستي ارشاد خواهد كرد؛ زيرا او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آن چه مي‌شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود؛ زيرا كه او آن چه از آنِ من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آن پدر است از من است. از اين جهت گفتم كه آن چه آنِ من است، مي‌گيرد و به شما خبر مي‌دهد".(6) و (7)
اگر دقت كنيم، قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي‌دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي‌آيد و نه روح القدس. به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي‌شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است. حتي گروهي از اين مطلب سوء استفاده كرده وخود را فارقليط موعود معرفي نموده اند؛ مثلاً "منتس" كه مردي رياضت كش بود و در قرن دوم ميلادي مي‌زيست، در سال 177 ميلادي در آسياي صغير مدعي رسالت گرديد و گفت: "من همان فارقليط هستم كه عيسي از آمدن او خبر داده است". در نتيجه گروهي هم از وي پيروي كردند.(8)
از طرف ديگر امتيازاتي كه حضرت مسيح (عليه السلام) براي فارقليط قائل شده و شرايط و نتايجي كه براي آمدن او شمرده است، مانع از آن است كه فارقليط را به روح القدس تفسير نماييم؛ بلكه اين مطلب را قطعي مي‌سازد كه منظور از فارقليط جز پيامبر موعود نخواهد بود. مثلا به عنوان نمونه مسيح مي‌گويد: "اگر من نروم فارقليط نزد شما نمي‌آيد".(9) بنابر اين، او آمدن فارقليط را مشروط به رفتن خود كرده است؛ اما اگر مقصود از فارقليط، روح القدس باشد، نزول او بر حضرت مسيح و حتي بر خود حواريون مشروط به رفتن مسيح نبوده است؛ زيرا به عقيده مسيحيان، زماني كه حضرت مسيح خواست تا حواريون را براي تبليغ به اطراف بفرستد، روح القدس بر آنان نازل گرديد.(10) بنابراين هيچ گاه نزول روح القدس مشروط به رفتن مسيح نبوده است. اما اگر بگوييم مقصود از فارقليط پيامبري صاحب شريعت، آن هم شريعتي جهاني است، در اين صورت، آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود. دقت در اين قراين مي‌تواند ما را به حقيقتي كه محققان عالي قدر اسلام به آن رسيده‌اند رهنمون گردد. البته قراين به آن چه گفته شد منحصر نيست، بلكه قراين متعدد ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.(11)
در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي‌گفتند. دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند.
در پايان، مطلب قابل توجهي را كه دايرة المعارف بزرگ فرانسه در اين باره دارد، از نظر خوانندگان مي‌گذرانيم: "محمد مؤسس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. كلمه محمد، به معني "بسيار حمد شده" مي‌باشد و از مصدر "حمد"، كه به معناي تمجيد و تجليل است، مشتق گرديده است. بر حسب تصادفي عجيب، نام ديگري كه ازهمان ريشه حمد است، مترادف كامل لفظ محمد مي‌باشد و آن، احمد است كه احتمال قوي مي‌رود عيسويان عربستان آن لفظ را براي تعيين فارقليط به كار ميبردند. احمد (يعني بسيار ستوده شده و بسيار مجلل)، ترجمه لفظ "پاراكليتوس" است كه اشتباهاً لفظ "پريكليويس" را جاي آن گذاردند. به اين ترتيب نويسندگان مذهبي مسلمان، مكرر گوشزد كرده‌اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است. قرآن مجيد نيز به طور علني در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مي‌كند."(12)
پي‌نوشت ها:
1- آنچه در اين متن مي‌خوانيد، تنها بخشي ناچيز و بسيار خلاصه از واقعيت است و اگر دوست داشتيد كه بيشتر در اين خصوص بدانيد، پيشنهاد مي‌كنيم كه حتما به منبع اصلي متن، مراجعه كنيد.
2- " و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جأهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين "، " و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديق‏كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده ( تورات) مي‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولي كه بعد از من مي‏آيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او ( احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري است آشكار»! "( سوره صف، آيه 6)
3- "انتساب اين چهار كتاب به مؤلفان خود آنها قطعيت ندارد و جز انجيل متي هيچ كدام مطالب كتاب خود را مستقيما از حضرت مسيح نگرفته است. در حقيقت انجيل مرقس، خلاصه بيانات پطرس بوده و لوقا فشرده افكار و نقليات پولس مي‌باشد. براي آگاهي بيشتر، به منبع اصلي متن، مراجعه كنيد.
4- سريان سرياني از زبانهائي است كه مانند زبان عربي، ريشه در زبان سامي دارد. انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) هم اگر چه به زبان عبري بوده و زبان مادري وي و كساني كه وي در ميان آنها پرورش يافته، غير از عبري نبوده است، ولي بنابر اخبار و روايات، او مأمور بود كه آن را به لغت سرياني براي سريانيان، كه همان اهل سوريه هستند، تفسيركند.
5- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 26 چاپ لندن، سال 1837 ميلادي. بقيه جمله‌ها را نيز از همين چاپ نقل كرديم و براي اطمينان بيشتر با ترجمه‌هاي فارسي ديگر كه از زبان سرياني و كلداني به فارسي نقل شده اند، تطبيق نموديم.
6- انجيل يوحنا، باب 16، جمله 7 – 15
7- به غير از باب 15 و 16 انجيل يوحنا، در باب 14، جملات 15و16و 17 و 25 و 26 و 29 نيز بار ديگر از فارقليط سخن به ميان آمده و حقائق ديگري در خصوص او بيان شده است كه مي‌توانيد به متن آن مراجعه كنيد.
8- انيس الاعلام، ج‏2، ص 179 به نقل از تاريخ "وليم ميور" كه در سال 1848 چاپ شده است.
9- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 7
10- انجيل متي، باب 10، جمله 29- انجيل لوقا، باب 10، جمله 17
11- براي بررسي بيشتر مي‌توانيد به كتاب "احمد موعود انجيل" و يا كتاب نفيس " انيس الأعلام" كه يكي از منابع مورد استفاده در آن است، مراجعه كنيد.
12- محمد خاتم پيامبران، جلد‏1، صفحه ‏504، به نقل از دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه‏4174

منبع:
احمد، موعود انجيل،آيت الله جعفر سبحاني