۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

نقش آموزش در مديريت

امروزه پیشرفت و توسعه کشور ها ، سازمانهاو موسسات کوچک و بزرگ درگرو علم و دانش بشری است . افزایش علم و دانش و تغییرات پرشتاب سبب شده است که سازمانها، آموزش وپرورش را در راس برنامه های خود قرار دهند. زیرا آموزش و پرورش یکی از مهمترین عوامل توسعه کشورهاست .
زیربنای توسعه کشورها و سازمانها باخلاقیت و نوآوری منابع انسانی مرتبط است . درسازمانهای بهداشتی - درمانی که رسالت حفظ،تامین و نگهداری ، اعتلای سلامت ، کنترل وپیشگیری از بیماریها را برعهده دارند، این نیازبیشتر احساس می شود.
آموزش و پرورش در سازمانهای بهداشتی -درمانی از دو دیدگاه آموزش کارکنان و آموزش مدیران برای بهسازی منابع انسانی مدنظر قرارمی گیرد.
با این منطق که یکی از اجزاء مهم سازمانهای بهداشتی - درمانی ، مدیریت است و مدیر کلیدحل بسیاری از مشکلات تلقی می شود. مدیران خدمات بهداشتی - درمانی علاوه بر داشتن وظایف عام مدیریت نظیر برنامه ریزی ،سازماندهی ، هدایت و کنترل ، نوآوری و انگیزش ، هماهنگی و بودجه بندی و... دارای وظیفه ای مهم تر هستند. آنها باید پاسخگوی نیازها و تقاضاهای بهداشتی - درمانی افرادجامعه بوده و در نجات جان و یا ارتقاء سلامتی آنها بکوشند. و این موضوع بر حساسیت واهمیت کار آنها می افزاید. نظر به ماهیت پویا،زنده و متحول بهداشت و درمان باید مدیران این بخش بتوانند خود را با تغییرات و پیشرفتهاهماهنگ و همگام سازند. توسعه روشهای آموزش و پرورش مدیران گامی در افزایش آگاهی مدیران و بهره دهی سازمانهای خدمات بهداشتی - درمانی است
در سالهای اخیر به توسعه و پیشرفت مدیریت توجه بسیاری شده و طی برنامه های آموزشی سعی شده که مدیران و صاحبان مقام ،تحت آموزشهای ویژه قرار بگیرند تا بتوانند بازیردستان ، مصرف کنندگان ، مددجویان و سایرافراد جامعه ارتباط برقرار سازند. زیرا نتایج مطالعات عدم رضایت از مبانی قدرت را به دست می دهد. بنابراین توسعه روشهای آموزش وپرورش مدیران گامی در افزایش آگاهی آنها وبهره دهی به سازمانهای بهداشتی درمانی است . محتوای آموزش مدیران باید برمبنای نیاز آنها واهداف سازمان تنظیم گردد
موضوع هایی را که باید در آموزش مدیران گنجانیده شود شامل عناوین ذیل درنظرگرفته اند:
نظام سیاسی
علم اقتصاد
عوامل فرهنگی ، عاطفی موثر بر رفتار
اتحادیه های صنفی
شیوه ها و روشهای کارگزینی
تصمیم گیری
روشهای ارتباطی
حل تضادها و کشمکشها
تغییر و نحوه به وجودآوردن آن
تنظیم قراردادهای کاری
حکمت
قاطعیت
پویایی گروه
ارزشیابی عملکرد
روش تدوین اهداف ومقاصد
روش تنظیم گزارشها
روش مصاحبه
تجزیه وتحلیل و آمار
مسلما نیازهای آموزشی مدیران جنبه بین المللی ندارد و در فرهنگهای مختلف بایستی برنامه های خاص آن و سازگار با آن فرهنگ تدوین شود. ولی موضوع هایی مانند علم ارتباطات ، مصاحبه ، پویایی گروهها جزء نیازهای آموزشی مدیران است . بی شک موفقیت مدیران در استفاده از آموزش بستگی به میزان دانش ،مهارت و توانمندی آنها دارد که وسعت بینش ، حدود دانش و سطح اطلاعات و توانایی دررده های مختلف مدیریت متفاوت است
هدفهای آموزشی برای مدیران شامل اهداف زیر است:

هدفهای اجتماعی
هدفهای سازمانی
هدفهای کارکنان

هدفهای اجتماعی
اولین هدف که در ارتباط با آموزش مدیران مطرح است این است که چگونه مدیر و سازمان را اثربخش تر سازیم . سازمانها میلیاردها دلاربرای توسعه مدیریت و آموزش خرج می کنند. آموزش ممکن است بر افزایش تولید ، رضایت کارکنان ، بهبود روابط میان فردی و گسترش افق دید افراد متمرکز باشد به این امید که سرانجام بهره وری یا اثربخشی را افزایش دهد.
فیدلر وشمرز می نویسند; خودیابی مدیر یا بهبود روابطکارکنان نیز در زمره اهداف آموزشی است . اما درتحقیقی که توسط انگلند انجام شد از تعداد 972نفر مدیر پرسیده شد که کدامیک از اهداف سازمانی اهمیت بیشتری دارد. 60 درصد ازپاسخ دهندگان افزایش کارایی و بهره وری رابااهمیت خواندند. درحالی که رفاه اجتماعی وکارکنان به ترتیب 2 و 4 درصد را شامل شد. به همین دلیل و برمبنای پژوهشهای انجام شده عملکرد سازمانی را می توان به عنوان مهمترین هدفهای آموزشی از دیدگاه مدیران درنظر گرفت . در پژوهشی که توسط کمپل و همکاران انجام شد نتایج حاکی از همبستگی مثبت بین آموزش مدیران و اثربخشی فعالیت در مدیران بود.
هدفهای سازمانی
هدف دیگر آموزش مدیریت ، افزایش توانایی دستیابی به اهداف سازمانی است . برای دستیابی به معیار کافی عملکرد باید نشان داد که یک برنامه آموزشی چگونه از فرد، مدیر بهتری می سازد. مثلا برای نشان دادن اینکه نگرش مثبت به جنبه های روابط انسانی کار به اثربخشی رهبری کمک می کند، چنین نگرشی باید در تغییرعملکرد منعکس شود و اینکه آموزش زیاد موجب عملکرد بهتر می شود، مطالعاتی را درمقایسه عملکرد مدیران آموزش دیده وآموزش ندیده می طلبد. درنتایج برخی ازتحقیقات رابطه معنی داری بین عملکرد مدیران آموزش دیده و آموزش ندیده مشاهده نشده است .البته سخن درباره آموزش سرپرستی است و باآموزشهای فنی که مدیر باید آن را طی کرده باشد،متفاوت است .
مشهورترین مطالعات درباره تاثیر آموزش سرپرستی در شرکت بین المللی هارستر"HARRESTER" انجام شده است . این مطالعه توسط فلشمن 1955 و همکارانش انجام شد. دراین پژوهش به مدیران آموزش داده شد که به روش ملاحظه کاراتر و ساخت ده تر رفتار کنند. آموزش برپایه معیارهای درونی نتیجه ای پایداربه دست نداد. اما درمورد معیارهای برونی مثل غیبت ، حوادث ، شکایات ، چرخش و ارزیابی توسط فرادستان و آموزش تاثیر مثبت داشته است . در قسمت تولید نیز آموزش تاثیر منفی داشت .
گروهی از محققان بر این نظرند که برنامه آموزش و رهبری اثربخش باید مدیر راانعطاف پذیرتر کند تا بتواند خود را با نیازهای درحال تغییر موقعیت ، هماهنگ سازد. و باایجاد توانایی حساسیت بیشتر نسبت به نیازهای دیگران ، انگیزه رهبر در رابطه با عملکرد بهتر،افزایش یابد. که این امر مستلزم درک جدید، نگرش جدید و حتی تحریکات جدید فکری است
شمرز و فیدلر "1372" می نویسند; ازآنجایی که این فرض منطقی است که افرادانعطاف پذیر، بدون توجه به وظیفه ، باید همواره عملکرد بهتری داشته باشند. درحالی که افرادبدون انعطاف ممکن است در یک کار خوب و دریک کار دیگر ضعیف باشند. باید این انتظار راداشت که در گروههایی که توسط چنین اشخاصی اداره می شود، بین وظایف و عملکردخوب همبستگی متوسط وجود داشته باشد. اماهیچ دلیلی مبنی بر اینکه عملکرد رهبرانی که درمقیاس انعطاف پذیری نمره بالایی دارند، بهتر ازعملکرد رهبرانی باشد که در این مقیاس نمره پائینی به دست آورده است ، در دست نیست . همچنانکه با مدل اقتضایی نشان داده می شود، انواع مختلف رهبران در موقعیتهای متفاوت ، بهترین عملکرد را دارند. بنابراین نمی توان نتیجه گرفت که یک نوع رهبری در همه موقعیتها موفق باشد و نتیجه دیگر اینکه با یک نوع آموزش رهبری نمی توان برای تمام شرایط اثربخشی داشت . اما هدف آموزشهای رهبری ، به طورضمنی ساختن یک رهبر ایده آل است.
هدفهای کارکنان
فرض برنامه های آموزش روابط انسانی این است که بهترین رهبر کسی است که ملاحظه کار باشد و نسبت به نیازهای کارکنان خود حساس باشد. در برنامه های متعارف سرپرستی ، رهبرکسی است که به روش روشن برنامه ریزی کند وبا ایجاد ساختار و تفویض وظایف با قاطعیت برنامه اش را اجرا کند. برخی از برنامه های آموزشی درباره رفتار مناسب رهبر ایده آل بسیارصریح هستند. از مشهورترین این برنامه ها"شبکه مدیریت " تدوین شده توسط بلیک وموتون است . در این شیوه ، آموزش برپایه این نظریه استوار است که رهبر ایده آل باید به وظیفه و به رابطه میان فردی توجه بسیاری داشته باشد.
فیدلر و شمرز می نویسند; تجربه رهبری "آموزش هنگام کار" از دیگر روشهای آموزش مدیران است . با فرض اینکه شخص با برعهده داشتن پست مدیریت به مدت چند سال مطالبی را می آموزد و از مدیران بالاتر نیز به شکل راهنمایی و توصیه تعداد زیادی آموزش غیررسمی کسب می کنند. "رهبری اثربخش نتیجه مطالعه ای در 13 سازمان "نظامی ،پژوهشی ، پست و..." شامل 385 مدیر ازگروههای مختلف نشان داد که عملکرد مدیران جوانتر از عملکرد افراد سالمند و باتجربه بهتراست . حال باید گفت که نتیجه تجربه و آموزش رهبری تاچه اندازه ای می تواند مفید باشد، این امر با تبیین مدل اقتضایی که روشی اثربخش تربرای استفاده از تجربیات و برنامه های آموزش مدیریت امکان پذیر می کند، قابل بحث است "سوکا، 1972".
آموزش رهبری بر این فرض استوار است که رهبر باید تاحدامکان نفوذ و کنترل بیشتری داشته باشد و هرچه نفوذ و کنترل بیشتری داشته باشد بهتر می تواند در اعضا گروه انگیزه ایجاد کند و آنان را در انجام کارهای مشخص خود راهنمایی کند. پس مدیران باید خود را نسبت به نیازهای دیگران و اثرخودشان بر آنها حساس ترکنند تا در ایجاد انگیزه اثربخش تر باشند. آموزش در این دوره ها برای موارد انضباطی ، برطرف کردن تعارض با کارکنان و حل مسائل بین فردی در محیط کار مدلها و راهنمائیهایی را ارائه می دهد. رهبر می آموزد چگونه مشکلات رابرطرف کند و درصورت بروز مشکل به چه کسی رجوع کند. انجام پژوهشهایی در زمینه مشکلات ، ایفای نقش ، بحث و ارائه سخنرانی ازنیاز رهبر به جستجوی راه حل است . چنین روشهایی به ساختار شغل می افزاید و موقعیت رامناسب تر می کند. "فیدلر، رهبری اثربخش 1972"
اگر فرض بیشتر برنامه های آموزشی مدیران این باشد که مدیران مسلطتر و بانفوذتر عملکردبهتری خواهند داشت . براساس موقعیت اقتضایی باید گفت که به نوع موقعیتی بستگی دارد که مدیر در آن باید انجام وظیفه کند. نتایج مطالعه "مک نامارا" نشان داد که موقعیت ممکن است تحت تاثیر تجربه قرار گیرد. "فیدلر، رهبری اثربخش 1972"به احتمال زیاد شخصی که فاقد آموزش فنی است ، یا تجربه ها و آموخته هایش ناکافی است ،وظیفه را بدون ساختار می بیند. درواقع آموزش وتجربه برای وظیفه ، ساختار را ایجاد می کند. بدین معنی که بر اثر آن اقدامات مختلف ، تکراری و ساده می شود و دیگر نیازی نیست که فردروشهای ابتکاری برای انجام وظیفه ابداع کند بنابراین آموزش و تجربه مربوط به وظیفه موقعیت را در رابطه با ساختار مناسب تر می کند.
همچنین نتایج پژوهشها نشان می دهد که تنها مدیران باهوش از تجربه سود می برند و برای رهبرانی که روابط آنها با اعضا خوب است ، تنهادرصورتی موقعیت بسیار مناسب است که باهوش و باتجربه باشند
بنابراین آموزش در رهبران رابطه گرا و وظیفه گرا تاثیر متفاوتی دارد و مدل اقتضایی توضیح مدلی برای این یافته های پیچیده ارائه می دهد.
ویلیام اچ دراپر می گوید: بنیان توسعه درمفهوم عام آن براساس آموزش و پرورش استوار است . آموزش و پرورش زیربنای توسعه منابع انسانی و اولین عامل توسعه دهنده کشورهاست . پیشرفت کشورها و سازمانها نیاز به اندیشیدن ، تفکر انتقادی و خلاقیت و نوآوری منابع انسانی دارد. در سازمانهای بهداشتی - درمانی خصوصابیمارستانها وسایل مدرن ، بودجه کلان و معماری زیبا پاسخگوی داوطلبان علم و دانش ومددجویان نیست زیرا ایجاد جامعه سالم به عهده سازمانهای بهداشتی و درمانی است . بنابراین ضروری است که مدیران در این سازمانها به مهارتهای نوین و برنامه ریزیهای کوتاه مدت وبلندمدت مجهز شود. مثلا نیازهای آموزشی مدیران جنبه بین المللی ندارد و در فرهنگهای مختلف بایستی برنامه ای خاص سازگار با آن فرهنگ تدوین کرد که هدف آن افزایش اثربخشی در سازمان باشد.

مشاركت

فلسفه مشاركت
بنيادي ترين انديشه زيرساز مشاركت ، پذيرش اصل برابري انسان هاست . انديشه ديگر اين است كه مشاركت يك فرايند است ، نه يك فرآورده آشكار ؛ به اين سبب نبايد به اين پديده در قالبهاي پيامدگرا ( نتيجه مدار ) نگاه كرد . بلكه بايد به نتايج معنوي ومحتوايي آن ، كه گاهي ناآشكار و بيرون از اندازه گيري است ، توجه كرد . در چنين مفهومي ، مشاركت برجنبه هاي معنوي و رواني بالندگي و رشد شخصيت انسان تأكيد دارد و به ارزش هاي والاي شكوفا كردن و تأمين نيازهاي فرامرتبه وي نظر دارد. در اين فرآيند ، تأكيد برارتباط گسترده ميان افراد و تعامل آزاد است و پيوند ميان آنان را از يك حالت خطي يك سويه و يا حتي دوسويه به حالت شبكه اي چند سويه تبديل مي كند . در چنين مفهومي از مشاركت ، همه اعضاي يك سازمان به صورت عضوي از يك گروه بزرگ تر و عاملي مؤثر در تعامل شناخته مي شوند و به تبادل انديشه و تجربه مي پردازند . در نتيجه ، مي توان مشاركت را فراگرد پويا – و نه ايستا – به شمار آورد .
دراين مفهوم بر پنج ارزش بنيادي مشاركت تأكيد مي شود :
1- ارج نهادن به شخصيت والاي انساني و حق نظارت بر سرنوشت خويش؛
2- فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش انسان ها ؛
3- ايجاد مسؤوليت و تعهد دروني در افراد ؛
4- سهيم كردن افراد در قدرت و اختيار وايجاد زمينه مناسبي براي تصميم سازي و در نهايت تصميم گيري مؤثر و عقلاني ؛
5- گشودن فرصت هاي پيشرفت به روي افراد.
مفهوم مشاركت و اهميت مشاركت اولياء با مدرسه
مفهوم مشاركت يك مفهوم عام به معناي دست در دست هم گذاشتن و متحد و متفق شدن براي انجام موثر يك امر مي باشد و چه كاري ارزشمندتر و اساسي تر از تعليم و تربيت يك نسل براي زندگي بهتر و سازندگي مطلوبتر ، آن هم در دنيايي كه آموزش و پرورش واژه اول رشد توسعه است . جمعي كه مي خواهند در انجام كاري با هم مشاركت نمايند از برنامه ريزيهاي اوليه گرفته تا فراهم كردن امكانات و وسايل تا اجرا و انجام كار و به فرجام رساندن آن و سرانجام نظارت و ارزشيابي و اصلاح تنگناها و حمايت و پشتيباني براي ادامه و استمرار كار ، با هم مشاركت و معاونت مي نمايند . براي برخورداري از نظام تعليم و تربيت مقتدر و با كفايت در هر كشور ، راهي جز بهره گيري از مشاركتهاي مردمي در سطح ملي موجود نيست . از مفهوم واژه مشاركت نبايد تنها به جنبه مالي آن توجه نمود .تجربيات نشان مي دهد كه هر زمان خانواده ها با احساس مسؤليت و تعلق خاطر فراوان در فعاليتهاي آموزشي و پرورشي مدارس شركت داشته اند .
گردش امور در واحدهاي آموزشي به نحو مطلوبتري صورت گرفته است . توجه به اين نكته ضروري است كه اصالت بخشيدن به مشاركت مالي اولياء ما را از هدفي كه داريم دور مي سازد. چرا كه مشاركت مالي تنها يكي از ثمرات مشاركت فكري و همدلي والدين محسوب مي شود .
توسعه مشاركت والدين در آموزش و پرورش اصل و مبنايي محكم و و اجتناب ناپذير است البته مراد از مشاركت نيز صرفاً مشاركت مادي و كمكهاي مالي اولياي محترم نيست اگر چه آن هم لازم است اما به جاي خود شايد مشاركت مادي كمترين مشاركتي است كه مورد توقع است .عمده ترين و بيشترين مشاركت والدين و مردم در آموزش و پرورش و مشاركت در تحقق هدفهاي آموزشي و پرورشي تربيتي است زيرا مشاركت والدين و مردم در همه امور آموزش و پرورش امري كاملاً رسمي ، قطعي ، غيرقابل اجتناب است . هدف مشترك همه ي ما تربيت نسلي است كه در آينده كشور را بدست آن خواهيم سپرد و منافع مشترك همه ي ما در تربيت درست اين نسل نهفته است زيرا امر تربيت فرايندي پيچيده است و نمي تواند محدود به سازماني خاص، جمعي معين و مكاني معين باشد.
مشاركت فرهنگي و فرهنگ مشاركت
مشاركت فرهنگي از جمله مسائل و اقتضائات اجتماعي و فرهنگي است كه جامعه ي ما آن را سپري مي كند ، گرچه اين موضوع ريشه ي تاريخي دارد از بدو پيدايي جامعه و زندگي اجتماعي،مسئله مشاركت وبالاخص مشاركت فرهنگي به عنوان يك واقعيت اجتماعي با زندگي انسان همراه بوده است .
مشاركت دريك تعريف ساده به معناي سهيم و شريك شدن همه ي افراد يك جامعه يا گروه در فعاليت ها و وجوه مختلف زندگي اجتماعي آن جامعه يا گروه به صورت داوطلبانه است . بنابراين تعريف ، مشاركت امر بسيار ساده و قابل فهمي است . بسته به اينكه قلمرو زندگي اجتماعي را چه چيزي در نظر آوريم ، گونه هاي مختلف مشاركت تفاوت مي كند . گاهي مشاركت در سطح مسائل ملي است ، شركت در انتخابات رياست جمهوري ، انتخابات مجلس شوراي اسلامي ، انتخابات سال 1358 كه ملت به جمهوري اسلامي رأي آري داد ، شركت در دفاع مقدس ، شركت در راهپيمايي هاي ملي ، مذهبي وسياسي؛ به تمامي مصاديق از مشاركت در زندگي اجتماعي در قلمرو ملي است كه مي توان به آن " مشاركت ملي " گفت.
گاهي قلمرو مشاركت ؛ شهر ، روستا ، محله يا يك منطقه ي معين است . شركت در انتخاب اعضاي شوراهاي محلي و صنفي ، شركت در تأسيس يك مدرسه يا مكان خدمات عمومي وامثال آن در شهر يا محله ، مصاديق مشاركت محلي است .
براساس موضوع مشاركت يا زمينه ي مشاركت نيز مي توان مشاركت را به انواع مختلف طبقه بندي و تعريف كرد . سهيم شدن در يك مساله ي سياسي، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي مي تواند گونه هاي مختلف : مشاركت سهامي ، مشاركت اقتصادي ، مشاركت اجتماعي و مشاركت فرهنگي ناميده شود .
آنچه موضوع مورد نظر ماست ، مشاركت فرهنگي است ، يعني سهيم شدن داوطلبانه و گزينشي افراد در فعاليت هاي فرهنگي . از اين حيث مشاركت فرهنگي در دو سطح عام و خاص قابل بررسي است . سطح عام مشاركت فرهنگي باتوجه تعريف عام فرهنگ عبارت است از:" همگاني شدن فرهنگ". يعني كليه شؤون فرهنگي جامعه چنان توسعه و رشد يابند كه تمامي شهروندان و مردم بتوانند نسبت به فرهنگ احساس نياز كنند و پاسخگويي به نيازهاي فرهنگي در سطح جامعه از اهميت و الويت برخوردار شده ، مردم تكاپو و كوشش عمده ي خود را مصروف فعاليتهايي كنند كه به نيازهاي فرهنگي آنها پاسخ مي دهد . براي مثال حضور در سالن هاي هنري به منظور بهره مند ي از برنامه هاي هنري ، يادگيري و آموزش كارهاي هنري ، شركت در انجمن ها و تشكل هاي فرهنگي و هنري ، وقف ، مدرسه سازي ، فعاليت در مساجد ، و . . . معناي خاص مشاركت فرهنگي ، مشاركت مردم در فعاليت ها و برنامه هايي است كه دولت آنها را به عنوان " بخش فرهنگ " تعريف كرده است . با توجه به اينكه در نظام جمهوري اسلامي رشد و تعالي انسان و تكامل انسان به سوي خداوند ، هدف نهايي است ، مفهوم مشاركت فرهنگي با تعريف عام آن بيشتر مورد نظر است .
فرهنگ ما ، فرهنگ مشاركت و فعاليت جمعي است .
يكي از مردمان شناسان كشورمان در كتابي به نام " فرهنگ ياريگري در ايران " كه درسال 1374 به عنوان كتاب سال علوم اجتماعي برگزيده شده ، با بررسي گسترده و ميداني كه در روستاهاي مختلف كشور انجام داده است ، نشان مي دهد كه روحيه ي ايراني و شخصيت اساسي ايرانيان ، روحيه و شخصيت جمع گراست و ميل به مشاركت و انجام كار گروهي يكي از الگوهاي فرهنگي غالب در فرهنگ سنتي ماست . اين پژوهشگر بزرگ با بررسي صدها نمونه از زمينه هاي فرهنگي ، اقتصادي زندگي سنتي ايرانيان ، " نظريه هاي تكروي " در فرهنگ ايران را كه مستشرقين و برخي جامعه شناسان ارائه كرده اند ، رد مي كنند . در اين كتاب ما با فرهنگ خودمان بهتر آشنا مي شويم و ويژگي هاي اساسي فرهنگ خودمان ، بالاخص فرهنگ تعاون و ياريگري و مشاركت را مي شناسيم .
تاريخ اجتماعي كشور ما تاريخ مشاركت و فعاليت جمعي است . تاريخ فرهنگي ما ، تاريخ حضور مردم در حيات فرهنگي جامعه است . مسأله مشاركت، فرهنگي يك مفهوم و معناي جديد نيز دارد يعني در هسته مركزي اين مفهوم رابطه دولت و مردم و يا مردم و دولت نهفته است . بنابراين مشاركت به معناي جديد آن هنگامي تحقق مي يابد كه مردم در تصميم گيريها و برنامه ريزيها و هدايت جامعه در عرصه هاي مختلف سياسي ، اقتصادي و فرهنگي مداخله داشته باشند.
با توجه به اين معناي مشاركت وجود چند شرط لازم است تا بتوانيم به وضعيت مطلوب مشاركت برسيم :
1- قانونمند شدن فعاليتهاي فرهنگي
2- بومي شدن فعاليتهاي فرهنگي يا به تعبير ديگر سازگاري فعاليتهاي فرهنگي با ارزشها و باورها ي عميق و مذهبي مردم
3- تناسب فعاليتهاي فرهنگي با نيازهاي كنوني و بالفعل مردم
4- مشاركت مردم درتمامي فرايند فعاليتهاي فرهنگي ، اعم از مرحله تصميم سازي ، تصميم گيري، اجرا، ارزيابي وسنجش فعاليتها و نه صرفاً در اجراي فعاليتها .
فرهنگ مشاركت
فرهنگ مشاركت به معناي زمينه فرهنگي لازم براي مشاركت بيشتر مردم در فرهنگ است هر فعاليتي اعم از سياسي ، اقتصادي يا اجتماعي الزاماً نيازمند زمينه خاص فرهنگي است كه بدون تحقق آن زمينه يا شرايط ، امكان بروز و ظهور امر مورد نظر ميسر و شدني نيست مشاركت فرهنگي نيز مستلزم شرايط خاص فرهنگي است و فرهنگ مشاركت مجموعه اي از ارزشها باورها و هنجارهايي است كه مشاركت را ميسر و متحقق مي سازد . فرهنگ مشاركت عناصر سازنده مشاركت است بديهي است با نظام فرهنگي خود، نوع ويژه اي از فرهنگ مشاركت را داراست .
1- در كشور ما اغلب اشكال مشاركتهاي ماندگار در بافت و ساختار ارزشهاي مذهبي صورت گرفته است . اصيل ترين احساسات عواطف و خواست هاي ما ريشه در باورها و ارزشهاي مذهبي دارد ، مشاركت در صورتي در جامعه ي ما رونق مي يابد كه رنگ و بوي مذهب را دارا باشد هرچند يك رگه ي نخبه گرايي روشنفكرانه وجود دارد كه محصولات و فعاليتهاي فرهنگي ما را با معيارهاي زيبايي شناسانه و معيارهاي ارزشي فرهنگ هاي ديگر مي سنجد و ارزيابي مي كند .
2- مشاركت در حوزه هاي اجتماعي و فرهنگي و در جامعه ما همواره برحول محور رهبري و مديريت چهره ها و شخصيتهاي معنوي است .
3- لازمه مشاركت ، نوعي همدلي و فهم مشترك است . گرچه فرآيند كلي مشاركت در جهت تأمين نيازها و تأمين منافع جامعه است ، ليكن آنچه شرط برقراري روابط ميان افراد گروه است
همدلي است .
4- عامل محوري ديگر مشاركت در فرهنگ ما تلقي از خانواده ها و تمايل به حفظ آن است تحقيقات ميداني نشان مي دهد كه عموماً مردم ايران مشكلات خود را ابتدا در خانواده ويا پدر و مادر مطرح مي كنند و در درجه دوم با بستگانخانواده در ايران، هنوز بعد مذهب مهمترين نهاد اجتماعي تعيين كننده است واز آموزش و پرورش و رسانه هاي جمعي نيز مؤثرتر مي باشد .
اگر بخواهيم مشاركت فرهنگي را گسترش دهيم ، بايد توجه جدي به مسأله آموزش داشته
باشيم و افراد بايد از سنين كودكي الگوهاي فرهنگي مربوط به مشاركت را فراگيرند مشاركت اولياء و مربيان در مدارس زمينه بحث و گفتگو و تبادل افكار درمحيط مدرسه را فراهم مي كند.پايه هاي مشاركت در مدارس :1- معلمان و مربيان 2- پدران و مادران 3- دانش آموزان مي باشد
- همكاري خانه و مدرسه لازمه تربيت فرزندان :
خانه و مدرسه دو نهادي هستند كه در كنار هم رسالت تربيت و به كمال رساندن فرزندان جامعه را برعهده دارند . هريك از اين دونهاد بر مبناي ضروريات جامعه و سنن ديرين ، وظايف خود را دارا هستند و درمواردي نيز مكمل يكديگرند اما تربيت صحيح كودكان ، مشاركت و كوشش هر دو نهاد را به موازات يكديگر طلب مي كند . ضرورت اين مشاركت در طول ساليان احساس شده و در نها يت به تشكيل انجمن هاي اولياء و مربيان منجر شده است . در جوامع پيشرفته ، همكاري ميان خانه و مدرسه بصورتي منسجم درآمده و اين دو نهاد مسئوليت مشترك خويش،يعني تربيت فرزندان جامعه را با همفكري ،همكاري و هماهنگي كامل به سامان مي رسانند . در كشورهاي اروپايي ، نمايندگان والدين در امور داخلي مدرسه ، نظير اداره امور روزمره ، تنظيم ساعات مدرسه، سازماندهي فعاليتهاي فوق برنامه ، نظارت و كنترل هزينه ها و حفظ روابط حسنه ميان والدين و معلمان ، مشاركت فعالانه و حق تصميم گيري دارند كشورهاي دانمارك ، يونان ، اسپانيا ، ايرلند ، اتريش ، پرتغال، انگلستان و نروژ در اين زمينه از ساير كشورها پيشي گرفته و حق تصميم گيري و مشاركت اولياءرا از امور جاري مدرسه فراتر برده اند به طوري كه اولياء را در كارهاي همچون تخصيص بودجه ي مدرسه، استخدام معلمان مورد نياز ، تهيه و تدوين برنامه آموزشي و روشهاي تدريس، دخالت مي دهند بويژه در كشور دانمارك، نقش مهم والدين در امور مدرسه بسيار قابل تأمل است ، زيرا در هيات مديره مدرسه والدين اكثريت داشته ، مسؤليت اصلي تصميمات اتخاذ شده را بر عهده دارند.
در اسپانيا و پرتغال و انگلستان ، والدين حتي در عزل و نصب مديران مدارس نيز دخالت دارند . طي سالهاي اخير ، انجمن اولياء و مربيان مدارس در كشور ما با انسجام و وسعت نظربيشتر تلاش كرده اند روشهاي جديد همكاري و مشاركت اولياء و مربيان را كه زمينه هاي تربيتي و فرهنگي را نيز در برمي گيرد ، جايگزين شيوه هاي منسوخ گذشته سازند .
ترديدي نيست كه كوشش هاي مشترك اولياء و مربيان با برنا مه اي سنجيده و درست و پرداختن به مسايلي كه در هر دو حوزه خانواده و مدرسه وجود دارد ، گام مهمي است در جهت رفع ابهامها و دشواريهاي آموزشي و تربيتي و در اين راه استفاده از تجربيات رفع عملي ساير كشورها بطور حتم مفيد و سودمند خواهد بود .1
اسپنسر يكي ازمتقدمان جامعه شناسي براين اعتقاد است :
كه جامعه تنها به مشاركت تحقق مي يابد.درواقع انسانها برحسب شرايط اجتماعي وعلاقه مندي فردي در پي يافتن بسترها ي مشاركتي مطلوب اند . يكي از عوامل اصلي در راه بهبود وضعيت مشاركتي اولياء از وضعيت موجود ، به وضعيت مطلوب، وجود زمينه فعاليت مناسب در انجمن اولياء و مربيان است انجمن هاي اولياء مربيان فضايي براي تعاطي افكار و تبادل تجربه و بحث و گفتگوي خردمندانه فراروي اعضا و اولياء دانش آموزان در كنار اولياء مدرسه قرار مي دهند . يكي از عواملي كه مويد اقبال زياد مردم براي مشاركت است ،‌رفتار مشاركت جويانه آنان براي عضويت شركت در انجمن اولياء و مربيان به نوعي سهيم شدن در جريان آموزش وپرورش فرزندان است و اين استقبال عمومي كم سابقه و در بعضي مناطق بي سابقه بوده است.2
مشاركت فعال :
با هم شركت كردن و شريك شدن ، معناي عبارتي مشاركت است كه طي آن حقيقت عمل دو جانبه اي صورت مي گيرد . مشاركت مردم وقتي فعال مي شود كه داراي انگيزه ها و اهداف مشترك باشند و تلاش نمايند در جهت وصول به آن اغراض با تبادل نظر و همفكري راه صحيح
مشتركي را انتخاب نمايند .
به طور كلي مشاركت برسه اصل بنيادي تأكيد دارد :
1- سهيم كردن مردم در قدرت و اختيار
2- وارد كردن قشرهاي مختلف مردم در امر نظارت بر سرنوشت خود
3- بازگشودن فرصتهاي پيشرفت به روي رده هاي زيرين جامعه .
مشاركت دست در دست هم نهادن و با هم حركت كردن است . هراندازه مردم را در امرآموزش و پرورش بيشتر سهيم كنيم و از آراء و نظاريات آنان بهره ي زيادتري ببريم ، در حقيقت آنها را در كارهاي بيشتر مشاركت داده ايم . به عبارت ديگر ،مشاركت فعال وقتي حاصل مي شود كه فصله ي مردم و مسؤلان كم شود و اين دو به هم نزديكتر گردند .
همانگونه كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در هنگام تصويب اين قانون در شرح مذاكرات خود اذعان داشتند ، مردمي بودن نظام ايجاب مي كند كه تصميم گيري هاي مهم و سرنوشت ساز كشور به طور مستقيم يا غيرمستقيم به مردم واگذار شود .
مشاركت در يك معنا عبارت است از : " تقبل آگاهانه ي انجام بخشي از امور در شكل معاضدت و همكاري با يكديگر از سرميل و رغبت ، به قصد بهبود زندگي اجتماعي كه سازماندهي مناسب خود را نيز دارا باشد .
مشاركت وقتي معني پيدا مي كند كه مردم بتوانند در امور آموزش و پرورش نظارت داشته باشند و در مورد نتيجه ي عملكردها قضاوت نمايند ، و معمولاً پس از هر نظارتي ، انتقادات مثبت و منفي ارائه مي شود ونقاط قوت و ضعف مشخص مي گردد كه در حقيقت اين يك نوع ديگر تبادل افكار وانديشه هاست و از جمله ي مشاركتهاي پويا به حساب مي آيد .
پدران ، مادران و مشاركتهاي سرنوشت ساز در تعليم و تربيت
بعد سپري شدن 5 دهه از تأ سيس انجمن اولياء و مربيان در كشور ما ، اينك جلوه هاي باروري و بالندگي مشاركت هاي مردمي در نظام آموزش و پرورش سرزمين مان رخ نموده است .
مشاركتهاي مردمي ، تجلي " عشق " ، علاقه " و درك مردم از تعليم وتربيت و اهميت والاي آن در جهان معاصر و در توسعه و تمدن كنوني به شمار مي آيد .
عشق و علاقه به آموزش و پرورش كودكان ، نوجوانان و جوانان ، زيباترين و بهترين زمينه هاي مشاركت مردم در امر تعليم و تربيت را فراهم آورده است .
پيش از اين مفهوم سنتي مشاركتهاي مردمي ، وجه مادي و مالي آن را به تنها ذهن ما متبادر مي نمود . به عبارت ديگر ، پدران و مادران معناي مشاركت را پرداختن وجوهي مي دانستند كه بايد در جوف همان دعوتنامه اي كه براي حضورشان در مدرسه و آشنايي با چگونگي رفتار درسي و پرورشي فرزندانشان ارسال گرديده بود مي گذاشتند و بدون اينكه لازم باشد خودشان در مدرسه حاضر شوند ، پاكت محتوي پول را براي مدرسه باز پس مي فرستادند . در حقيقت مفهوم مشاركت به ارسال همان پاكت محتوي پول محدود مي گرديد.
اما امروزه مفهوم مشاركت ، بسيار عام تر از گذشته و مشاركت به معنا ي دست در دست هم گذشتن براي انجام رساندن كارهاست . كاري كه مي تواند به صورت پرداخت وجوه مادي ، انجام كمك هاي فكري و حتي كارهاي تخصصي تجلي يابد .
آنچه امروزه انجام مشاركت را در يك جامعه با معني مي سازد ، اراده ، خواست و باورمردم در انجام آن مي باشد ، و اين امر زماني تحقق مي يابد كه دو عنصر :
- آگاهي برامر مشاركت
- و تضمين نحوه ي مشاركت به عنوان امري جدي و مستمر ( ونه براي رفع نياز مقطعي ) مورد عنايت قرار گيرد .
- اگر انسانها از نحوه ي مشاركت و نياز به انجام آن اطمينان حاصل نمايند و بدانند كه ارائه مشاركت آنها مستمر و جدي است ، قطعاً از انجام آن مضايقه نخواهند نمود . اما چناچه اين گمان براي آنان حاصل مي شود كه موضوع مشاركت فقط در زمانهايي خاص ، آن هم براي رفع نيازهايي معين انجام مي گيرد باور به مشاركت به صورت جدي در آنان ايجاد نخواهد شد.
فرهنگ مشاركت در تمامي ابعاد اجتماعي ، امري مولد و سازنده به شمار مي‌ آيد ، اما چنين تأثيري مادام كه در امر تربيت انسان ، يعني آموزش و پرورش مطرح باشد ، اثري مضاعف برجاي مي گذارد .
نشانه هاي مشاركت پذيري مردم درامرتعلم وتربيت، با شاخص هايي همچون تمايل وعلاقه مندي پدران ومادران وحساسيت آنان نسبت به ثبت نام فرزندان درمدارسي باكيفيت بهتر،افزايش ميزان حضور در كلاسهاي آموزش خانواده و كسب دانش لازم در خصوص تربيت مطلوب فرزندان ، همچنين ارتباط بيشتر با مدارس ، با هدف آگاهي و اطلاع از وضعيت رفتاري و
آموزشي فرزندان و تلاش براي اصلاح مشكلات احتمالي ، جلوه هاي مطلوبي از نحوه ي مشاركت والدين است.
تحول نگرش در مورد مفهوم مشاركت
دركمترازيك دهه ي پيش با توجه به آنكه دولت باراصلي آموزشي وپرورش رابه دوش مي كشيد،نقش مردم در اين حركت حياتي معمولاً ناديده گرفته مي شد و تنها حركتهاي حياتي خودجوش و مردمي به ياري نظام آموزش و پرورش مي آمد كه در مجموع تأثير قابل ملاحظه اي نداشت . با مرور زمان و باور به اين نكته ي اساسي كه دولت به تنهايي نمي تواند متولي نظام تعليم وتربيت كشور باشد ، سهم ويژه اي براي مردم در نظر گرفته شد . گرچه مراد و منظوراز مشاركت در مراحل نخستين ، مشاركت مادي بود ، در جريان مشق و تمرين و مشاركتي اولياء و ورود متغيرهاي جديد ، ديدگاه مشاركتي اولياء تحول قابل ملاحظه اي يافت و در كنار متغير اقتصادي و كمكهاي مالي به مدرسه ، شريك شدن در امور آموزشي و تربيتي مدرسه سهم قابل توجهي در اين ديدگاه پيدا كرد . در واقع در اواخر دهه ي دوم انقلاب اسلامي مي توان از يك رجعت مردمي به آموزشگاههاي كشور خبر داد ، زيرا در اين دوره ي زماني بسياري از اولياء داراي رفت و آمدهاي بيشتري به مدرسه بوده اند و همين تحرك حاكي از علاقه مندي ويژه ي آنان به سرنوشت تربيتي فرزندانشان است . حال بايد عوامل و زمينه هايي را كه باعث يروز چنين رفتارهاي مشاركت جويانه اي شده است ، مورد بررسي قرار دهيم .
- نقش انجمن هاي اولياء ومربيان: با تشكيل انجمن هاي اولياء و مربيان سراسر كشور امكان تحقق مشاركتهاي اولياء ومربيان براي هم سويي و هماهنگي به منظور تربيت نسلي پويا و سالم و با هدف ارتباط ايجاد سازنده ميان دو كانون ارزش آ‌فرين و فرهنگ ساز خانه و مدرسه فراهم مي گردد.1
-آموزش خانواده : يكي از عوامل مهمي كه به دخالت در سرنوشت تربيتي فرزندان و سهيم شدن اولياء در فعاليتهاي مدرسه جان بخشيده ، آن را كم و بيش به يك باور نهادي مبدل مي كند مسئله ي آموزش خانواده است .
- نقش مدير مدرسه : در حقيقت حلقه ي اتصال بين تعليم وتربيت و حركت مردمي كه مي تواند در اتصال مطلوب ومؤثر آنها تأثير اساسي داشته باشد مدير مدرسه است .

نتيجه گيري:
هماهنگي خانه و مدرسه در تحقق اهداف تعليم و تربيت نقش مؤثري دارد اين دو ارگان ودو نهاد اساسي به كمك هم علاوه بر تربيت فرزندان آنها را در طريق رشد جهت مي دهند هيچ مدرسه اي نمي تواند بدون جلب نظر و كمك ومشاركت والدين دانش آموزان در امر تربيت موفق باشد ونيز هيچ پدر و مادري نخواهد توانست بدون جلب نظر و همكاري اولياء مدرسه در امر تربيت و سازندگي فرزندان توفيق يابند پس مي توان گفت پرشكوهترين جلوه هاي مشاركت مردمي در اصلاح امور و تحقق اهداف وآرمانهاي مقدس تعليم وتربيت در جامعه ي اسلامي ايران كه اساس آن بر والاترين فرهنگ و متعالي ترين ارزش ها استواراست پويايي انجمن واولياء ومربيان با حضور چشمگير و مشاركت فعال همه ي پدران و مادران ، معلمان ومديران مي باشد نكته ي بسيار مهم اين است كه اولياء ومردم در جامعه ي ما نتايج و آثار تلاش هاي مشاركتي خود را به طور عيني و عملي ديده اند و از اين رهگذر سهيم شدن خود را در جريان تربيت لمس نموده اند همراهي ، همكاري ، همدلي و مشاركت فعالانه ي اولياء ومربيان جشن دائمي تربيت است :

- خانه و مدرسه به يك ميزان پايگاه ومحيط تربيت

با صميميت وفداكاري هردو محتاج لطف و تقويت اند

منابع:
- ماهنامه آموزشي رشد " مديريت مدرسه" ، شماره 3، آذر 1381، سال اول
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 204 ، مهر 1375
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 264 ، مهر 1380
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 266 ، آذر 1380
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 231 ، دي 1377
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 222 ، فروردين 1377
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 216 ، مهر 1376
- ماهنامه ي آموزشي تربيتي پيوند، شماره 441